یکی از شرم آورترین لحظه ها برای من وقتیه که به خودم میام یا در واقع مچ خودم رو میگیرم و میبینم دارم برای مورد قبول کسی واقع شدن -که قاعدتا کسیه که خودم قبولش دارم تا حد زیادی- چیزی رو بروز میدم که نیستم و یا چیزی رو پنهان میکنم که هستم! ذهنِ آدم اصولا خودش رو گول میزنه و این واقعیت رو انکار میکنه. وقتی هم بتونی از این انکار گذر کنی و واقعیت ماجرا رو ببینی و بفهمی اون شخص ایده آلی که از خودت ارائه میدی نیستی دچار اضطراب زیادی میشی. چون اون تصویر دروغین از بین میره و با ضعف هایی که سعی در ندیدنشون داری رو به رو میشی.
اینکه ازش حرف میزنم معنیش این نیست که تعداد دفعاتی که این مچ گیری برام اتفاق میفته خیلی زیاده. ولی قطعا همون تعداد هم خیلی خیلی خیلی برام مهمه و واقعا فهمیدنشون بهم میریزه منو!
چندتا مورد هست که تصمیم دارم روشون کار کنم امسال حتما. ولی واقعا همچین ویژگی ای چیزی نیست که بتونم باهاش کنار بیام و خودم رو باهاش تحمل کنم. باعث میشه عمیقا حالم از خودم بهم بخوره! برای همین میذارمش توی راس تمرین هایی که باید امسال داشته باشم.


17 فروردین 1397