غم خودش را پهن کرده توی سراسر خانه. هرجا را که سرک میکشم، قبل از من رسیده آنجا. توی  خاک گلدان ها، داخلِ گوشی تلفن، توی جعبه ی قرص ها. همه جا. بیشتر از همه اما در آینه. پیروزمندانه زل میزند توی چشم هام و باختنم را تف میکند توی صورتم. من اما به مرگ فکر میکنم. یک چیز اگر قوی تر از غم باشد، مرگ است. توی دلم میگویم مرگ برگِ برنده ی ماست. بعد آرام میگیرم.


10 خرداد 1397