عادت دارم وقتی قراره یه تکلیف سخت رو انجام بدم و یکی توی مغزم هی بهم میگه نمیتونی از پسش بربیای رجوع کنم به گذشته. به کارهایی یه روزی غیرممکن به نظر میرسیدن ولی شد که بشن. مثلا هربار که قراره یه قطعه ای رو بزنم که برام راحت نیس خودمو پرتاب میکنم به سه چار سال پیش وقتی اولین بار ساز دستم گرفتم. وقتی که یه دینگ و دونگ ساده هم برام دست نیافتنی به نظر میرسید. به خودم میگم اون روزا گذشت، پس این روزام میگذره. دارم یاد میگیرم از ممکن یا غیرممکن بودن حرف نزنم. از صبر داشتن یا نداشتن بگم.