۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

88. اعتراف تلخ شبانه

میدونید؟ من به یه روحانی که سوار سورتمه شهربازی شده زل نمیزنم. حتی اگه کسی با تعجب اونو بهم نشون بده واکنش تندی نشون میدم. ولی یه جایی توی عمق وجودم، برای یه زمان خیلی کوتاه، شاید برای چند صدم ثانیه، حتی بدون اینکه خودم بفهمم، سورتمه و روحانی به عنوان دو چیز جمع ناپذیر بولد میشن.

میدونید؟ من به دختری که سیگار میکشه زل نمیزنم. چون از نگاه جنسیت زده متنفرم. خون خونم رو میخوره اگه کسی بگه دختر که سیگار نمیکشه. ولی برای یه زمان خیلی کوتاه، شاید برای چند صدم ثانیه، حتی بدون اینکه خودم بفهمم، نگاهم متفاوت از نگاهیه که به سیگار لای انگشتای یه پسر دارم.

میدونید؟ من نژاد پرست نیستم. عمیقا معتقدم این جزو احمقانه ترین چیزهاییه که میتونستم باشم. ولی وقتی با عزیزان افغان همون رفتار عادی و محترمانه ای رو دارم که با هموطنای خودم دارم، یه جایی توی عمق وجودم که نمیدونم کجاست، برای چند صدم ثانیه، حتی بدون اینکه خودم بفهمم، تصویر خجالت آور و مشمئز کننده ای از لطف کردن نقش میبنده.

میدونید؟ امشب که به اینها فکر میکردم غمگین بودم. غم آدمی که با کلیشه هایی بزرگ شده، که حتی عقاید غیرتحمیلی هم نتونستن کامل از بین ببرنشون ..

  • نظرات [ ۱۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۳۰ بهمن ۹۷

    87. آمار!

    یک چیزی هم وجود دارد به اسم علم آمار! آمار شامل آماره هاییست که خودشان از طریق فرمول هایی عریض و طویل، آن هم بعد از در نظر گرفتن یک سری پیش فرض ها محاسبه میشوند. مثلا آماره ی همبستگی که ارتباط بین دو یا چند متغیر را نشان میدهد. مثل ارتباط بین اهل شهری بودن و داشتن فلان ویژگی ! تصور کنید این آماره عددی قوی مثل هشت دهم باشد. آیا میتوان نتیجه گرفت بین اهل آن شهر بودن و داشتن ویژگی مذکور ارتباط وجود دارد؟ خیر! ابتدا باید روی همین آماره آزمون معناداری انجام شود و با توجه به تعداد نمونه ( با فرض اینکه عمل نمونه گیری درست انجام شده باشد که آن هم در دقیق ترین حالت خالی از خطا نیست) میتوان فهمید عدد به دست آمده اصلا معنادار هست یا نه!

    این ها را گفتم که بگویم صحبت های عادی و شوخی های روزمره به کنار، اما دفعه بعدی که با ژست آدمی متخصص و از روی تجربیات انگشت شمار خودمان داشتیم افاضاتی نظیر اصفهانی ها خسیسند، دکترها پولکی هستند، زن ها از مردها بهمان ترند و ... میکردیم کافی است سر بچرخانیم. علم آمار را خواهیم دید که گوشه ای نشسته و دارد به ما بیلاخ نشان میدهد!

  • نظرات [ ۳ ]
    • کلمنتاین
    • پنجشنبه ۲۵ بهمن ۹۷

    86. بها

    زندگی میدون بده بستونه. میدون به دست اوردن و دست کشیدن. آدم برای رسیدن به قله رویاش، هزارتا رویای دیگه رو تو دامنه جا میذاره. زندگی میدون هزینه دادنه. هر آدمی یه گوشه قلبش قبرستون رویاهای دست نیافتنیه. رویاهایی که هزینه شدن. زندگی بی هزینه، یه خیال خام کودکانه ست، که با پا گذاشتن به دنیای خاکستری بزرگسالی، محو میشه ..

  • نظرات [ ۸ ]
    • کلمنتاین
    • دوشنبه ۲۲ بهمن ۹۷

    85. !To choose , is all you can choose

    روی صندلی جلو منتظر پر شدن تاکسی نشسته بودم که دو تا پسرِ احتمالا 3-22 ساله اومدن تو. مشغول صحبت بودن. کنجکاو شدم و از اونجا که نه می‌شناختمشون و نه حتی می‌دیدمشون، خودمو قانع کردم که گوش دادن به حرفاشون خیلی نمیتونه ایراد داشته باشه! بعد گوشامو تیز کردم! یکیشون که رشته کلام رو به دست گرفته بود و زیاد به اون یکی امون نمیداد، داشت از قرار گذاشتن با دوست دخترش حرف میزد و کم‌کم رسید به اینجا که :« چه معنی داره آدم وقتی با یه دختر میره بیرون، دختره حساب کنه؟» چشمام چهارتا شده بود که با جمله بعدیش برق از کله‌م پرید! «آدم به مردونگی‌ش برمیخوره!»
    چند دقیقه بعد پیاده شده بودم و داشتم باقی مسیر رو پیاده گز میکردم و یکی توی مغزم مدام میگفت : «آدم به مردونگی‌ش برمیخوره!»
    بعد به نسل خودمون فکر کردم. نسلِ گرفتار بین سنت و مدرنیته. آدم‌هایی که روابطی فرای سنت‌های قدیمی، ولی با قوانین سنتی رو تجربه میکنن. بعدتر به خودم فکر کردم. بیشتر از همه به خودم.
    یادِ احمدِ فیلم گذشته افتادم. وقتی داشت میگفت:« نمیشه تا آخر عمر یه پات اینور جوب باشه یه پات اونور جوب. بالاخره یه جا جوب گشاد میشه!»

  • نظرات [ ۵ ]
    • کلمنتاین
    • جمعه ۱۹ بهمن ۹۷

    84.

    و ما،
    زمستان دیگری را سپری خواهیم کرد.
    با عصیان بزرگی که درونمان هست
    و تنها چیزی که گرممان می‌دارد،
    آتش مقدس امیدواری ست ..


    - ناظم حکمت
  • نظرات [ ۴ ]
    • کلمنتاین
    • پنجشنبه ۱۱ بهمن ۹۷

    83. Give the life a rest

    A را تصور کنید که از B که پاهایش شکسته، میخواهد فوتبال بازی کند و در مقابل ناتوانی او، که نمیتواند حتی روی پاهایش بایستد، او را بی‌عرضه خطاب میکند. غیرمنطقی نیست؟ حالا به فرض که به رگِ غیرت B  بربخورد و سعی کند برای اثباتِ خودش به توپ شوتِ محکمی بزند. استخوان‌هایی که هنوز جوش خوردن را شروع نکرده بودند چه بلایی سرشان خواهد آمد؟
    چیزی که  B به آن نیاز دارد درمان است. استراحت است. کنار کشیدن از بازی برای ترمیم شکستگی ها. با حلوا حلوا هم دهن شیرین نمیشود. داستانِ «خواستن، توانستن است» هم بحثش جداست و هر خواستنی شرایط اولیه ای برای توانستن میخواهد. گاهی یکی از این شرایط زمان است.
    حالا چرا این‌هارا گفتم؟ داشتم فکر میکردم روحِ ما نیز گاهی در هم میشکند. سرعت زندگی کم میشود. شاید حتی متوقف شود. و ما گاهی یک Aی درونی داریم که بی‌توجه به این شکستگی‌ها به ما سرکوفت میزند. ما را بی‌عرضه خطاب میکند. باعث میشود به رگِ غیرتمان بربخورد و با تلاشِ بیش از حدِ توانمان خودمان را ناکار‌تر از قبل کنیم. ما آدم ها موجودات عجیبی هستیم. توقعِ کار سنگین از کسی که جسمش ضعیف است را غیرمنطقی میدانیم. اما روحمان را، شاید صرفا چون نادیدنی است، نادیده میگیریم.
  • نظرات [ ۷ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۹ بهمن ۹۷

    82. گاو!

    زنی که سعی داشت قبل از سبز شدن چراغ برای عابرین، از عرض خیابون عبور کنه بر سرِ راننده ای فریاد زد:
    «کجا میای گاااو؟! »

  • نظرات [ ۴ ]
    • کلمنتاین
    • دوشنبه ۱ بهمن ۹۷
    آرشیو مطالب