۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

99. Big little things

راستش من باور نمیکنم کسی که امروز حواسش هست نوبت رو توی صف رعایت کنه، جنس قدیمی رو با قیمت جدید نفروشه، به موقع بره سرکار و به موقع بزنه بیرون، از بند پ استفاده نکنه و ... فردا صبح از خواب بیدار بشه و تصمیم بگیره خدا تومن اختلاس کنه.

نمیگم هرکسی که تخم مرغ میدزده لزوما کارش به شتر دزدی میرسه. ولی اینم باور نمیکنم که کسی که شتر میدزده یه روزی به تخم مرغ های کسی دست نبرده باشه.

  • نظرات [ ۴ ]
    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۲۵ ارديبهشت ۹۸

    98. شوخی کثیف!

    آخرِ وقت بود. بین قفسه ها میچرخیدم تا یه کتاب انتخاب کنم. هر از گاهی یکی رو میکشیدم بیرون و یه نگاهی بهش مینداختم ببینم توجهم رو جلب میکنه یا نه. تا رسیدم به یه کتاب! یکی از خواننده های قبلی، اول کتاب یادداشت گذاشته بود:

    "آب دستته بذار زمین و این کتاب رو بخون! روحتو صیقل میده! از یه جایی به بعد زیر حرفای قشنگ نویسنده خط کشیدم. شما هم اون قسمت هارو مثل من درک میکنید. اونقدر براتون عمیق میاد که دلتون نمیخواد از کنارش ساده بگذرید."

    هرلحظه ممکن بود خانم کتابدار صدام کنه و بگه کتابخونه تعطیله. کتابو برداشتم و زدم بیرون. وقتی رسیدم خونه بازش کردم تا یه نگاهی به جملات عمیقی که دوستمون زیرشون خط کشیده بودن بندازم. و خب گِس وات؟

    "از زن چه انتظاری میتوان داشت، جز اینکه با اولین مردی که رو به رو شوند روی هم بریزند و بچه درست کنند؟ و از مرد چه انتظاری، جز اینکه در دام بیفتند؟"

    هیچی دیگه. از اون روز غرق در عمقِ همین دو خطم.

     

  • نظرات [ ۹ ]
    • کلمنتاین
    • دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۸

    97. با صدهزار مردم

    هر روز بیشتر توی لاک خودم فرو رفتم و این ابدا دلیلی مثل اینکه آدم ها قدرنشناس، دو رو، بی معرفت، عوضی یا باقی چیزهای بد هستن و وای ننه من خیلی غریبم، نداشت. حتی به اینکه یه عقاب همیشه تنهاست ولی لاشخورها همیشه با همن هم مربوط نمیشد. من هر روز بیشتر توی لاک خودم فرو رفتم فقط چون تنهایی از توهم تنها نبودن خوشایندتر بود.

  • نظرات [ ۱۶ ]
    • کلمنتاین
    • يكشنبه ۱ ارديبهشت ۹۸
    آرشیو مطالب