یکی از دغدغه های ذهنیم همیشه مرز هان. برام خیلی مهمه که به
اشتباه ازشون رد نشم. خیلی مهمه تصور نکنم جایی ایستاده م که در واقع نیستم. حرفم
سرِ مرزهای باریک و مبهمه. مثل وقتی که اهمیت دادن به دیگران داره تبدیل میشه به از
خود گذشتن یا حتی زندگی کردن بر اساس خواسته های خودت میشه آزار دیگران. مثل وقتی
محبت کردن داره جاش رو با مزاحمت عوض میکنه، زمان دادن به خودت برای جمع و جور شدن
مایل میشه به سکون. و کلی مرز نامعلوم دیگه.
همیشه یه ملاک هست برای اشتباه
نکردن و رد نشدن. اون ملاک همون چیزیه که گاهی خیلی سخت پیداش میکنم.
13 اسفند 1396