اوایل سالای نوجوونیم رفتم کلاس رنگ روغن. فکر میکنم یکی از زود بازده ترین هنرایی بود که میشد واردش شد. اون هم برای منی که بدون اغراق کیفیت نقاشی با مداد رنگیم بعد از دوران ابتدایی ثابت موند. نتیجه کشیدن چهار تا تابلو توی شونزده جلسه بود که موجِ تشویق ها و به به و چه چه ها رو به سمتم سرازیر کرد. مادرم که اصلا قبول نداشت من کشیدمشون و تصور میکرد نود درصد کار رو استادم پیش میبره. خیلی خوشحال میشدم از شنیدن این تعریف ها؟ نه! چون مطمئن بودم این آدم ها چون عملا هیچ اطلاعی در مورد روش اون نوع نقاشی و سختی یا آسونیش ندارن و ایراداتی که من به وضوح میتونم توی کارم ببینم رو نمیبینن اینجوری برای کارهای من غش میکنن. کافی بود همون ها فقط یک هفته و نه بیشتر، سر کلاس ها بشینن تا شروع کنن به ایراد گرفتن و عیب گذاشتن روی هر وجب از تابلوهام و بُتی که از من به عنوان یه هنرمند خیلی خفن در زمینه رنگ روغن ساختن رو توی سرم خورد کنن.
خواستم بگم خیلی وقت ها به آدمایی برمیخوریم که به نظر میرسه توی یک کاری خیلی ماهرن. یا حرف هایی رو ازشون میشنویم که فکر میکنیم این لعنتی ها چقدر میفهمن و چرا ما این همه بی اطلاع و درب و داغونیم. بدون توجه به اینکه اون شخص اگر همین حرف هارو توی جمعی از متخصصان رشته خودش بزنه ممکنه حکم صحبت کردن از بدیهیات رو داشته باشه.
مخاطب این نوشته م اون دسته ای هستن که با دیدن این افراد دچار خود کم بینی میشن و قصدش کم کردن از ارزش علم و مهارت آدم ها- در هر سطحی که هستن- نیست. وگرنه که کاملا بدیهیه هر کسی بالاخره از یک نقطه ای شروع میکنه و قرار نیست از همون روز اول بهترین باشه. فقط اینکه از هر کسی بت نسازید. نقطه. پایان عرایض!
21 فروردین 1397