مربی خیاطی خطاب به خانم شماره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی یک گفت: «فلان مدل رو میتونی برای همسرت بدوزی» و جواب شنید: «براش نمیدوزم! مگه اون هزینه کلاس من رو میده که براش لباس بدوزم؟»
خانم‌های شماره‌‌‌‌ی دو و سه پرسیدند: «عه مگه شما سرکار میرید؟» و جواب شنیدند: «نه الان دیگه نمیرم. ولی دارم. بعدش هم، انقدری ازش میگیرم که پس انداز کنم و برای این مواقع محتاج نباشم!»
خانم‌ شماره چهار تعجب کرد و خانم شماره‌ی یک رو توی ذهنش سرزنش کرد که در حالیکه از همسرش پول دریافت میکنه، ادعا میکنه که همسر، هزینه‌ی کلاسش رو نمیده و در نهایت برای تناقضات اون در ذهنش اظهار تاسف کرد.

خانم شماره‌ی چهار داستان بالا من بودم. همه‌ی این فکرها با این فرض پیش اومد که خانم شماره‌ی یک، یه زن خانه داره. خانه‌دار، نه صرفا به معنای کسی که بیرون کار نمیکنه. بلکه به معنای کسی که در عوض کارهای خونه رو انجام میده. داشتم همچنان زن رو سرزنش میکردم که توی ذهنم یک سوال ایجاد شد. اگر اون خانم طبق فرض من کارهای خونه رو انجام میده، پس آیا بخشی از حقوق همسرش به عنوان دستمزد این کار خانگی حق اون نیست؟ جواب بله بود. و حالا حرف زن درباره اینکه بابت هزینه کلاس از همسرش پولی دریافت نمیکنه، خیلی هم بیراه به نظر نمیومد. یادم افتاد که قبلترها درباره‌ی ارزش کار خانگی یقه‌ها جر داده بودم و حالا که توی موقعیت قرار گرفته بودم میدیدم که تا درونی شدن همه‌ی این حرف‌ها راه زیادی در پیشه. بعد برای تناقضات خودم، توی قلبم اظهار تاسف کردم.


پ.ن : متن بالا صرفا بر اساس فرضیات ذهنی من از موقعیت پیش اومده نوشته شده و واقعیت میتونه بسیار متفاوت و دارای جزییات پیچیده ای باشه.