احساس میکنم هر روزی که میگذرد، قابلیت زبان در ایجاد امکان ارتباط با دیگران برایم کمتر و کمتر میشود و این احساس، نه نتیجهی کاهش میزان ارتباطات کلامیام با آدمها، که نتیجهی کاهشِ رضایتمندیام از این ارتباطات است. ایراد کار هرچه هست، یک جاییست در مبدا و از سمت خود من. چرا که این نارضایتی با درصد بالایی از اطمینان، هیچ ارتباطی به فرد مقابل، ویژگیهایش و یا سطح کیفیِ صحبتهایمان ندارد. مخاطب، چه رفیقِ چندین سالهای باشد که قرار است از دغدغههای جدیتری برایش بگویم و چه فرد غریبهتری که از روزمرهترینِ روزمرگیها با هم صحبت میکنیم، نتیجه را تغییر نمیدهد. در هر حال، کلمات کافی نیستند و بعضی، تنها به میزان کمتری، احمقانه و بیاستفاده به نظر میرسند.