گاهی وقتها سمت تاریک داستان آدمها ناامیدی نیست؛ بلکه امید ناچیزیه که با همهی کمجون بودنش میتونه قانعت کنه رها نکنی، بمونی و تهموندهی انرژی توی وجودت رو بذاری روی خونهای که از پایبست ویروونه و درنهایت زیر آوارش جون بدی. ناامیدی گاهی موهبت عجیبیه. یه حسی شبیه به بال درآوردن، پرواز کردن، و دور شدن. قبل از اینکه اون خونه آوار بشه.