میون مرتب کردن فابلهای توی لپتاپم رسیدم به اسکرینشاتی که از یکی از پیامهای ح. گرفته بودم. یک جایی وسط کلی واژهی پرمهر نوشته بود:« تو همهی عمرت رو پیش رو داری.» بعد خوندنش ذهنم رفت پیش مکالمهی لیلی و مارشال وقتی که لیلی قلبش بابت نرسیدن به خواستههاش فشرده بود.
.Marshall: I promise you.Your best and your most exciting days are all ahead of you
Lily: I love you so much for saying that, but there gets to be a point in life where it just stops being true
با فکر اینکه شاید این خوب شدن اونقدر طول بکشه که یه روز دیگه این جمله درست نباشه قلبم فشرده شد.