فکر کنم اگر بخوام خودم رو به کسی معرفی کنم، یکی از چیزهایی که در موردم کلیدیه و باید بگم، اینه که من هیچوقت ناامید نمیشم. منظورم این نیست که آدم سرسخت یا جنگندهای هستم، که نیستم. فقط سختیها باعث نمیشن فکر کنم اوضاع قرار نیست درست بشه. حتی وقتهایی که دارم به تموم کردن زندگی فکر میکنم هم ابدا ناامید نیستم. چیزی که عقبم میکشه اینه که خستهم و نتیجهی مطلوب هم برام اونقدری جذاب نیست که محرکم باشه؛ پس ترجیح میدم اصلا توی مسابقه نباشم. فعلا ایدهای ندارم که این خوبه یا نه. یک بار نوشته بودم که امید اورریتده و منظورم امید داشتن به یک اتفاق بهخصوص بود. اینجا اما منظورم خیلی کلیتره. مثل امید به اینکه زندگی درنهایت ارزشش رو خواهد داشت. برای همین فکر میکنم احتمال اینکه یک روزی به چشم superpowerام بهش نگاه کنم کم نیست.