یه جایی از کتابِ «فلسفه تنهایی» نوشته بود: «به نظر متناقض میآید اما رسیدن به این بینش که هر تنی تنهاست، ارتباطی میان آدمها پدید میآورد که خودِ همین ارتباط تا حدود زیادی میتواند تنهایی آدمها را رفع کند.»
امشب که ماشین رو کنار خیابون پارک کردیم تا مکالمهمون، با به مقصد رسیدن، به اجبار تموم نشه، برای چند دقیقه احساس بیگانگی کمتری داشتم و ابدا یادم نبود که چند شب پیش در جواب سوالش که گفته بود: «نکنه راست میگفت که آخرش همه تنهام میذارن؟»، بدون اینکه کوچیکترین ضرورتی برای دلداری دادن احساس کنم، گفته بودم: «آخرش همه، همه رو تنها میذارن.»