دیروز استاد زبانم باهام حرف زد. از اینکه چطور تا دو ترم قبل یه سر و گردن از بقیه بهتر بودم و حالا نه. از اینکه چقدر افت کردم. از دیروز دارم فکر میکنم به علتِ این افت. فکرم خیلی جاها رفت. شبیه دیگران شدن، خرگوش و لاک پشت، وقفه ی بین خوندنم و ... ولی مهم ترین چیزی که پیدا کردم این بود. اهمیت دادن به القاب بیشتر از توانایی ها. حالا که یه ترم دیگه مونده تا این دوره رو تموم کنم، تمرکزم بیشتر از یادگیری روی لقبِ فارغ التحصیله. به کیفیت توجه نمیکنم و فقط میخوام برم جلو تا برسم به ته دوره. دارم فکر میکنم خیلی جاها دچار این اشتباه شدم. خیلی جاها عنوان و لقبی رو به دست اوردم که توانایی هام پشتوانه ش نبوده. دارم فکر میکنم زندگیِ لقب محور چقدر میتونه پر زرق و برق و در عین حال توخالی باشه.
26 تیر 1397
مقایسه کردن دو چیز وقتی ممکنه که از یه جنس باشن. واسه همین خیلی عجیبه
اگه از یه نفر بپرسیم «قرمه سبزی بیشتر دوست داری یا موسیقی سنتی؟»
دارم
فکر میکنم دنیای ما آدم ها و اتفاقاتشونم از جنسای متفاوته. برای همینه که
نباید خودمون رو با دیگران مقایسه کنیم. چون یکی از ما قرمه سبزیه و اون
یکی موسیقی سنتی.
15 تیر 1397
برای من زشتی ها و نقص های دیگران منبع مهمی برای شناختن خودمه. چون تجربه بهم ثابت کرده که خیلی وقت ها زشتی هایی رو در وجود دیگران تشخیص میدیم که در خودمون هم وجود دارن ولی نمیبینیمشون. نه اینکه تظاهر به ندیدنشون کنیم. واقعا متوجه حضورشون نمیشیم. اینه که وقتی دروغ گویی، بداخلاقی، پرتوقع بودن، حسادت و ... رو توی رفتار اطرافیانم میبینم خیلی زود به خودم رجوع میکنم تا بفهمم منم درگیرشم یا نه. فکر میکنم چیزی به اسم لیوان خالی وجود نداره. همیشه یه نیمه پر هست که این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ای نیاز دارم بهش توجه کنم. نیمه پر لیوان توی برخورد با زشتی های دیگران، راهیه که برای شناخت خودم پیش روم میذاره.
پ.ن: ویمپی، هانیا، سلنوگارد، سما و چارلی. همتون موفق باشید :)
6 تیر 1397
حکایت من شده حکایت اون خرگوشی که با لاک پشته مسابقه میده و وسط مسیر از روی غرورش میگیره میخوابه و لاک پشت ازش میزنه جلو.
3 تیر 1397
دغدغه این روزام خلاصه میشه توی پیدا کردن کار و استقلال مالی. وضع اقتصادی
خانواده خوب نیس؟ از طرفشون حمایت مالی نمیشم؟ سرم منت میذارن؟ هیچ کدوم.
کاملا در آسایش زندگی میکنم. در حال حاضر تنها دلیل تحت فشار بودنم تفکرات
برابری خواهانه خودمه. نمیتونم از دیگران توقع داشته باشم قائل به برابری
جنسیتی باشن وقتی خودم براش قدمی برندارم. نمیتونم حرف از حق و حقوقم بزنم
وقتی این باباس که آفتاب نزده از خونه میزنه بیرون.
29 خرداد 1397
توی روانشناسی مفهومی داریم به اسم منطقه مجاور رشد که
اشاره داره به فعالیت هایی که بچه به تنهایی نمیتونه انجامشون بده ولی با
کمک یه بزرگتر از پسشون برمیاد و در نهایت این باعث یادگیری میشه.
دارم
فکر میکنم ما بزرگترهام یه جور منطقه مجاور رشد داریم. کارهایی که با تلاش
کم از پسشون برنمیایم ولی با تلاش زیاد چرا. شاید روندِ کندِ یادگیری و جلو
رفتن خیلی هامون به خاطر اینه که خودمون رو فقط در معرض تکالیفی قرار
میدیم که برامون آسونن. برای خودمون چالش ایجاد نمیکنیم و به اصطلاح پا رو
از comfort zone فراتر نمیذاریم. این شاید برامون آرامش نسبی رو به همراه
داشته باشه، ولی بدون شک باعث درجا زدنمون میشه. نمیشه توقع داشت به کارهای
معمولی مشغول باشیم و در عین حال به چیزی بیشتر از یه آدم معمولی تبدیل
بشیم.
27 خرداد 1397