۲ مطلب در آذر ۱۴۰۲ ثبت شده است

243. حتی اگر فرشته‌‌ات، اهریمن شد

فکر می‌کنم 'ترس' از پرتکرارترین کلیدواژه‌‌ها بین نوشته‌های منه‌؛ با این‌حال هیچ زمانی رو یادم نیست که وقتی ازش حرف زده‌م، منظورم ترسیدن از خودم بوده باشه. چند شب پیش که اتوبوس بین برهوت می‌روند تا به تهران برسه، یک لحظه‌ی epiphanic داشتم. فهمیدم این اصرار عجیبی که برای حرکت کردن روی ریل‌هایی که حتی مال من نیستن دارم، از این‌جا میاد که می‌دونم چه پتانسیل عجیبی برای رها کردن چیزها دارم. انگار که بندِ یک تلنگر باشم فقط و از اینکه فرصتش رو فراهم کنم بترسم. به ن. گفته بودم می‌ترسم به زودی همه‌ی دردهایی که حس نکردم سرم آوار بشن. گفت شاید هم واقعا قوی هستی. اون شب گفتم شاید. امروز اگر بود، می‌گفتم شاید هم من واقعا به هیچ‌جا وصل نیستم.

 

  • نظرات [ ۲ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۷ آذر ۰۲

    242. فرو ریختن خودِ آرمانی

    داشت بهم اصرار می‌کرد بازم تراپیستم رو ببینم و هر چی توی سرمه رو بهش بگم. گفتم الان نمی‌تونم. منتظرم یک تصمیم خوب بگیرم، یک قدم درست بردارم، تا علاوه بر تعریف کردن بی‌فکری‌هام، بتونم از چیزهای مثبت هم حرف بزنم. خندید و گفت تو شبیه این مامان‌هایی هستی که برای تمیز کردن خونه کارگر می‌گیرن، ولی قبلش خودشون خونه رو تمیز می‌کنن تا آبروداری کرده باشن. حرفش این‌قدر درست بود که نشد جلوی خنده‌م رو بگیرم.

     

  • نظرات [ ۳ ]
    • کلمنتاین
    • پنجشنبه ۲ آذر ۰۲
    آرشیو مطالب