۲۳ مطلب با موضوع «سگِ سیاه» ثبت شده است

44. پس از واقعه

آدم خیال میکنه بعدِ درمان افسردگی جاده زندگی براش هموار میشه. ولی واقعیت اینه بعد درمان، یه چالش بزرگتر جلوی روته. انگار تازه چشمات باز بشه و نتایج واقعی اون روزای سیاه رو ببینی. رابطه های خراب شده، هدفای رها شده، فرصتای از دست رفته و ... تازه چشمات رو باز میکنی و خودتو میبینی وسط آوار زندگیت که باید از نو بسازیش. خیلی سخته که آدم خودش رو نبازه و دوباره شروع کنه.  دوباره شروع کردم برای هدفایی که یه روزی ته دلم رو قلقلک میدادن. ولی حالا ته دلم ترسه. ترسِ اینکه خستگی این سالا، میونه ی راه زمینم بزنه ...

23 اردیبهشت 1397

 

    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    33. ? Who is the loser

    حضور همیشگی بعضی چیزهارو در زندگی باید پذیرفت. مثلا رنج. رنج، همیشه هست. گاهی انقدر پررنگ که آدم رو از نفس میندازه و گاهی انقدر کمرنگ و کوچیک که نمیبینیش. اینکه رنج سر میرسه، یه واقعیت غیر قابل انکاره. گاهی در قالب یه غم بی دلیل عصر جمعه و گاهیم توی کالبد ترسناکی مثل مرگ. فکر میکنم اهمیت پذیرش این حضور همیشگی، زمانی که در تلاشی تا از یه حال بد دائمی خلاص بشی از همیشه بیشتره. چون هربار که بعد تلاش برای حال خوب، رنج، چه بزرگ و چه کوچیک خودنمایی میکنه، تصور میکنی شکست خوردی و دست از تلاش میکشی. چون معیار موفقیتت رو حذف دایمی رنج میدونی و سر رسیدنش تو رو توی ذهنت تبدیل به یه بازنده میکنه. در حالیکه بازنده شدن، نه نتیجه رو به رو شدن با ذات زندگی، که نتیجه متوقف شدن بعد این رویاروییه.

    9 اردیبهشت 1397

    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    24. قرص

    بعد از چهار سال ایستادگی بر شعارِ «مرگ بر خوشی کاذب»، یک عصر پنج شنبه، مچاله زیر دوش آب، تسلیم شد.

    27 فرورین 1397

    • کلمنتاین
    • دوشنبه ۱ مرداد ۹۷
    آرشیو مطالب