۵۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

50. تصمیم

خیلیامون مدام شاکی از اینیم که دیگران افسار زندگیمون رو گرفتن دستشون و به جامون تصمیم میگیرن و نقطه ای که روش وایسادیم چیزی نبوده که خودمون میخواستیم. ولی گاهی دقیق که بشی، میبینی نه که افسار زندگی دست دیگران نباشه نه، ولی این دیگران نیستن که گرفتنش. بلکه خودمونیم که اونو تحویل دیگران دادیم. چرا؟ چون تصمیم گیری به دنبال خودش مسئولیت میاره و آدم گاهی برای شونه خالی کردن از این مسئولیته که ناخودآگاه اجازه میده دیگران براش تصمیم بگیرن تا هر وقت بد اورد، توپ رو بندازه تو زمین بقیه.


4 خرداد 1397

    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    49. The future I was wating for

    برگشتم  به کافه ای که چهار سال تمام پشت میزهاش مینشستم و از آینده حرف میزدم. امروز همان آینده بود. معادله ها اما، بهم خورده بودند.


    2 خرداد 1397

    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    48.

    این دو روز انقدر فکر کردم که هر آن ممکنه سرم منفجر بشه. فکر کردم و تصمیم گرفتم. زیر تصمیمم زدم. بغض کردم. باز فکر کردم. از زندگی خسته شدم. باز فکر کردم. با آدم ها حرف زدم. درس خوندم. دوباره فکر کردم. حالا فکرا رسوب کردن و رسیدن به گلوم و راه نفسمو بستن و من لعنتی هنوز دارم فکر میکنم.


    29 اردیبهشت 1397

    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    47.برای سینِ عزیزم

    اینکه تو زندگیت آدمی رو داشته باشی که وقتی از نفس میفتی هرکاری از دستش برمیاد برای حال خوبت انجام میده یه خوش شانسی بزرگه. ولی وقتی آدمی رو داری که غیر از این ویژگی، انقدر برات عزیزه که تجسم لبخند و حال خوبش باعث میشه دل ندی به دل سیاهیا، این دیگه خودِ خودِ خوشبختیه :)

    27 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۸ ]
    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    46.

    فکر بود و فکر
    نوازنده،
    آرشه را کشید روی ویولن
    بعد،
    هیچ چیز نبود

    25 اردیبهشت 1397

    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    45. All

    حسرت گذشته و ترسِ آینده نمیذاره زندگی کنم. قراره روزی صد بار به خودم بگم فقط امروز وجود داره، فقط امروز وجود داره، فقط امروز وجود داره، فقط امروز وجود داره، فقط امروز وجود داره ...

    24 اردیبهشت 1397

    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    44. پس از واقعه

    آدم خیال میکنه بعدِ درمان افسردگی جاده زندگی براش هموار میشه. ولی واقعیت اینه بعد درمان، یه چالش بزرگتر جلوی روته. انگار تازه چشمات باز بشه و نتایج واقعی اون روزای سیاه رو ببینی. رابطه های خراب شده، هدفای رها شده، فرصتای از دست رفته و ... تازه چشمات رو باز میکنی و خودتو میبینی وسط آوار زندگیت که باید از نو بسازیش. خیلی سخته که آدم خودش رو نبازه و دوباره شروع کنه.  دوباره شروع کردم برای هدفایی که یه روزی ته دلم رو قلقلک میدادن. ولی حالا ته دلم ترسه. ترسِ اینکه خستگی این سالا، میونه ی راه زمینم بزنه ...

    23 اردیبهشت 1397

     

    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    43. تنهایی

    تنهایی یک زائده ی اضافی روی وجود آدم نیست که قطعش کنیم و بیندازیم دور. تنهایی بخشی از خودِ ماست. شبیه دست. شبیه پا.

    22 اردیبهشت 1397

    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    42. زندگی

    زندگی شبیه به کارکترِ مادرِ فیلم I,  Tonya ست. با همان نگاه سرد و پرتوقعِ ناراضی. فرقی نمیکند چقدر تلاش کرده یا خسته اید، در جواب نگاه ملتمس شما برای دقیقه ای استراحت، سیگار بعدی را روشن میکند، زل میزند توی چشمهایتان و میگوید نه! روش زندگی شبیه روش مادر تانیاست. شما را بی عرضه خطاب میکند تا خونتان به جوش بیاید. آدم خونش که به جوش می آید، قدرت میگیرد.

    22 اردیبهشت 1397

    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    41. شما را به مقدساتتان قسم

    شما را به مقدساتتان قسم دست از سر زبانِ چشم ها و سکوت ها بردارید. حرف بزنید. از عشق یا نفرت. فرقی نمیکند. حرف که نمیزنیم، آدم ها می مانند یک جایی بین زمین و هوا. گیر میکنند توی بلاتکلیفی. و ما مسئولیم. سکوت همیشه دامن آدم را پاک نگه نمیدارد. گاهی سکوت یک جور خیانت است. شما را به مقدساتتان قسم خیانت نکنید.

    21 اردیبهشت 1397

    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷
    آرشیو مطالب