۵۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

40. راهِ درستِ لعنتی!

هرکدوم از ما صاحبِ معدن بزرگی از دانسته هایی هستیم که بهشون عمل نمیکنیم. تجربه هایی که به جای درس گرفتن ازشون اجازه میدیم خاک بخورن و در نتیجه دوباره و دوباره اشتباهاتمون رو تکرار میکنیم. گاهی توقع داریم به صرفِ داشتنِ تجربه، زندگی بر وفقِ مرادمون پیش بره. ولی واقعیت اینه تا وقتی درس هایی که میگیریم رو به کار نبندیم، توی مسیر قبلی باقی می مونیم. آل پاچینو یه دیالوگ زیبا داره توی فیلم Scent of a woman. میگه:«تو زندگیم هر وقت به یه دو راهی رسیدم، بدون استثنا می دونستم راه درست کدومه. ولی همیشه راه غلط رو انتخاب کردم. می دونی چرا؟ چون راه درست لعنتی همیشه سخت تر بود!»

19 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    39. Out of the circle

    ما برای مشکلات دیگران نصیحت گران قهاری هستیم. برای خودمان اما نه. یک مثال میزنم. فرض کنیم دوستی شکست عاطفی میخورد. میتوانیم تا ساعت ها او را نصیحت، موقعیتش را تحلیل و اشتباهاتش را گوشزد کنیم و در آنِ واحد همان اشتباهات را با شدت و حدت بیشتری در رابطه شخصی مان تکرار کنیم. به اشکال کار فکر کردم و رسیده ام به یک کلمه. فاصله. برای درست دیدن همیشه به اندکی فاصله نیاز است. ما از مشکلات دیگران دوریم و بنابراین نگاهِ جامع تری داریم. بد نیست گاهی از وسط گود زندگیمان بیاییم بیرون. برویم کمی دورتر و از یک فاصله مناسب زندگی خودمان را تماشا کنیم.


    18 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    38. Laugh , Someone is joking about us

    سال گذشته هم اتاقیم خیلی ناگهانی از دنیا رفت. یک هفته توی شوک بودم و بدون ریختن حتی یک قطره اشک به بی ارزش بودن دنیا فکر میکردم. بعد، یک کشف بزرگ کردم. ارزشِ دنیا دقیقا توی همان بی ارزشی پنهان بود. درست شبیه به جوکی که از شدت بی مزگی به آن میخندیم.


    17 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    37. The wrong key

    من آدمِ پایبندی به برنامه ریزی های خشک و جزئی نیستم. امروز که برای چندمین بار توی اجرای یه برنامه خشک شکست خوردم فهمیدم که ردیف کردن مقررات و جزئیات زیاد نه تنها باعث تعهدم به اون برنامه نمیشه بلکه چون آدم کمال گراییم، کوچیکترین انحراف از جزئیات باعث میشه کل برنامه رو رها کنم. دارم به تفاوت های فردی فکر میکنم. به اینکه کپی کردن راه موفقیت آدم های دیگه بدون توجه به ویژگی های خودمون چقدر میتونه مخرب باشه. شبیه انداختن کلید اشتباه توی قفل و زور زدن بی حاصل. فکر میکنم بدونِ خودشناسی، تلاش بیهوده ست و از اونجایی که خودشناسی یه پروسه سخت و چالش برانگیزه، سعی میکنیم دورش بزنیم. اینه که به جای ساختن راهی که مخصوصِ ماست، رو میاریم به استفاده کردن از راه آدم های دیگه. راحت اما بی نتیجه.

    16 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    . 36

    زندگی نشسته بود توی کاسه ی سه تار
    و با نواختن هر نُت
    توی خانه میپیچید ...

    15 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    35. مازوخیسم

    یه چیزی که توی فرهنگمون برای من خیلی آزار دهنده ست تاکید زیاد روی روابط خونیه. اصرار به داشتن ارتباط با کسایی که به اصطلاح هم خون ما هستن حتی وقتی که هیچ وجه اشتراکی باهاشون نداریم و یا بدتر از اون، سراسر، تفاوت های مشکل سازیم. یعنی به صرف وجود رابطه ی خونی ای که نتیجه ی چیزی بیشتر از یک تصادف نیس و میتونست عمه یا خاله شما رو به عمه و خاله فردی توی بورکینافاسو تبدیل کنه، هر سال وقت خیلی زیادی رو کنار آدمایی میگذرونیم که در بهترین حالت چیزی بهمون اضافه نمیکنن و در بدترین حالت میتونن تبدیل به سوهان و فرساینده روحمون بشن.
    وقتی با دوستی که انتخابش کردیم به مشکل میخوریم یا ویژگی هایی رو درش میبینیم که آزارمون میده میتونیم ارتباطمون رو باهاش قطع کنیم و سراغ آدمی بریم که اشتراک بیشتری باهاش داریم. ولی این در مورد روابطی که عرف و فرهنگ ازشون حمایت میکنه انقدرا آسون نیست و به اصطلاح هزینه داره. از شماتت دیگران تا عذاب وجدان شخصی. اینجوریه که نتیجه، جمع شدن گهگاهیِ آدم هایی دور همه که سایه هم رو با تیر میزنن و پشتِ هر شوخی و خنده شون هزار حرف و کنایه دیگه ست. و نهایتا؟ استهلاک.

    14 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    34. عاشقم، پس نیستم!

    دارم به معنای لجن مال شده ی عشق در خیلی از روابط امروزی فکر میکنم. به همه چیزهایی که با عشق اشتباه میگیریم و از روی نابلدی بهش نسبت میدیم و یا ازش انتظار داریم. از بین همه این تعریف ها، برای من ترسناک ترین برداشت از عشق، برداشت اون عده ایه که عشق رو حل شدن بی چون و چرا در فرد مقابلشون میدونن. حل شدنی که معنیش از دست دادنِ هویت فردیه. عاشقت هستم، پس افکار و عقاید تو، افکار و عقاید منند. عاشقت هستم، پس علایق تو، علایق منند.
    چیزی که من از هر رابطه ای انتظار دارم، رشده. وقتی شخصیت و هویت مستقلی وجود نداره، رشدی هم وجود نداره. یعنی نه تنها حرکت رو به جلویی صورت نگرفته، بلکه اون  رابطه باعث پسرفت فرد شده. یکی شدن با یک فرد دیگه تا جایی که به هویت شخصی خللی وارد نکنه بی اشکاله. از اون مرز به بعد، نه گذاشتن اسم ایثار و فداکاری و نه عشق علاقه، قادر به جلوگیری از آسیب های همچین رابطه ای نیست.
    برای من دلنشین ترین تعریف از عشق، تعریفی ست از اریک فروم. عشق یعنی یکی شدن و دوتا ماندن.

    12 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    33. ? Who is the loser

    حضور همیشگی بعضی چیزهارو در زندگی باید پذیرفت. مثلا رنج. رنج، همیشه هست. گاهی انقدر پررنگ که آدم رو از نفس میندازه و گاهی انقدر کمرنگ و کوچیک که نمیبینیش. اینکه رنج سر میرسه، یه واقعیت غیر قابل انکاره. گاهی در قالب یه غم بی دلیل عصر جمعه و گاهیم توی کالبد ترسناکی مثل مرگ. فکر میکنم اهمیت پذیرش این حضور همیشگی، زمانی که در تلاشی تا از یه حال بد دائمی خلاص بشی از همیشه بیشتره. چون هربار که بعد تلاش برای حال خوب، رنج، چه بزرگ و چه کوچیک خودنمایی میکنه، تصور میکنی شکست خوردی و دست از تلاش میکشی. چون معیار موفقیتت رو حذف دایمی رنج میدونی و سر رسیدنش تو رو توی ذهنت تبدیل به یه بازنده میکنه. در حالیکه بازنده شدن، نه نتیجه رو به رو شدن با ذات زندگی، که نتیجه متوقف شدن بعد این رویاروییه.

    9 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    32.

    ساده لوحانه ترین کار دنیا، انتظار برای پایان رنج هاست.

    9 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    31. Don't look at the summit

    دارم فکر میکنم وقتی اوضاع و احوالت حسابی به هم پیچیده و خیلی از ایده آلت دوری، شاید بدترین کار ممکن فکر کردن به حالت ایده آل باشه. چون انقدر دور از دسترس میبینیش که باعث میشه فلج بشی. به خاطر استرس زیادی که بهت وارد میکنه. استرس چیز بدی نیست، چون محرک ماست. اما تا یه نقطه ای. وقتی بیش از حد بشه عملا فلج کننده میشه. و دارم فکر میکنم این روزا توی زمانی که خیلی چیزا به هم پیچیده، انقدر ذهنم رو مشغول ایده آل هام کردم که دارم فلج میشم. واسه همین تصمیم دارم برای مدتی بیخیال آینده دورتر بشم و تمرکز کنم روی همین روزا. الویت بندی کنم و برای مدتی بیخیال کارایی که از پسشون برنمیام بشم. برای دو ماه آینده میخوام فقط روی سه چیز تمرکز کنم. درمانم، درسم و سازم.


    5 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷
    آرشیو مطالب