فکر میکنم اگر قرار باشه با خودم صادق باشم باید بگم هیچ مقصدی وجود نداره.
همه زندگی یه مسیره بدونِ اینکه قرار باشه به جایی برسی. یا شاید بهتره
بگم مقصد وجود داره، اما شبیه یه سرابه. به محض اینکه بهش برسی جوری نیست
میشه که انگار هیچ وقت نبوده. و اونجاست که نگاهت میفته به سراب بعدی.
اینجوریه که زندگی تبدیل میشه به دَویدن. از یه سراب به سمت یه سراب دیگه.
نکته مثبتش اینه که این مقصدای واهی باعث میشن حرکت کنی. نکته منفیش اینه
اگه نفهمی مقصدت چیزی بیشتر از یه سراب نیست و وظیفه ای جز به حرکت
انداختنت نداره، تا لحظه رسیدن فقط به اون چشم میدوزی و هیچ وقت نمیفهمی از
کجا گذشتی. برنده اونی نیست که سراب های بیشتری رو فتح میکنه. اونی میبره
که بدونه از کجا گذشته. آره. هیچ مقصدی وجود نداره. همه زندگی یه مسیره
بدونِ اینکه قرار باشه به جایی برسی.
30 فروردین 1397