تموم زمستون رو به شوق رسیدن بهار و با تصور گز کردنِ فاصلهی خواجو تا مارنون گذروندیم. و حالا، توی دومین روز اردیبهشت، باید خیال کنیم با جابجاییِ محل تمرین ساز به حیاط، کنار گلدونای مامان، حقمونو از بهار گرفتیم..
تموم زمستون رو به شوق رسیدن بهار و با تصور گز کردنِ فاصلهی خواجو تا مارنون گذروندیم. و حالا، توی دومین روز اردیبهشت، باید خیال کنیم با جابجاییِ محل تمرین ساز به حیاط، کنار گلدونای مامان، حقمونو از بهار گرفتیم..
دقیقا
یه تعداد کمی موندیم تو خونه
بقیه رفتن بیرون
هرچی نباید میشد شد...
میبینی چطور اردیبهشتمون داره حیف و میل میشه میون این تو خونهموندنها؟ :(
خب من یه پیشنهاد دارم، یه پل کوچولو تو حیاط خونه بسازین اسمشو بذارین خواجو، یکی دیگه بسازین اسمشو بذارین مارنون، بعد فاصلهی این دو پل رو با ساز گز کنین، اصن یه وضعی :))
باز وضعت خوبه. من اگه بخوام تو حیاط ساز بزنم باید سه نفر بیان کمکم
آه خدا! منم یه چیزی تو همین مایه ها. و کل پاییز هم حتی، تو فکر این بودم که فکر کن این دانشگاه بهار چی میشه! چه بهاری بشه! خوش نیومد بهمون. :( لعنت :"(