43. تنهایی

تنهایی یک زائده ی اضافی روی وجود آدم نیست که قطعش کنیم و بیندازیم دور. تنهایی بخشی از خودِ ماست. شبیه دست. شبیه پا.

22 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    42. زندگی

    زندگی شبیه به کارکترِ مادرِ فیلم I,  Tonya ست. با همان نگاه سرد و پرتوقعِ ناراضی. فرقی نمیکند چقدر تلاش کرده یا خسته اید، در جواب نگاه ملتمس شما برای دقیقه ای استراحت، سیگار بعدی را روشن میکند، زل میزند توی چشمهایتان و میگوید نه! روش زندگی شبیه روش مادر تانیاست. شما را بی عرضه خطاب میکند تا خونتان به جوش بیاید. آدم خونش که به جوش می آید، قدرت میگیرد.

    22 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    41. شما را به مقدساتتان قسم

    شما را به مقدساتتان قسم دست از سر زبانِ چشم ها و سکوت ها بردارید. حرف بزنید. از عشق یا نفرت. فرقی نمیکند. حرف که نمیزنیم، آدم ها می مانند یک جایی بین زمین و هوا. گیر میکنند توی بلاتکلیفی. و ما مسئولیم. سکوت همیشه دامن آدم را پاک نگه نمیدارد. گاهی سکوت یک جور خیانت است. شما را به مقدساتتان قسم خیانت نکنید.

    21 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷

    40. راهِ درستِ لعنتی!

    هرکدوم از ما صاحبِ معدن بزرگی از دانسته هایی هستیم که بهشون عمل نمیکنیم. تجربه هایی که به جای درس گرفتن ازشون اجازه میدیم خاک بخورن و در نتیجه دوباره و دوباره اشتباهاتمون رو تکرار میکنیم. گاهی توقع داریم به صرفِ داشتنِ تجربه، زندگی بر وفقِ مرادمون پیش بره. ولی واقعیت اینه تا وقتی درس هایی که میگیریم رو به کار نبندیم، توی مسیر قبلی باقی می مونیم. آل پاچینو یه دیالوگ زیبا داره توی فیلم Scent of a woman. میگه:«تو زندگیم هر وقت به یه دو راهی رسیدم، بدون استثنا می دونستم راه درست کدومه. ولی همیشه راه غلط رو انتخاب کردم. می دونی چرا؟ چون راه درست لعنتی همیشه سخت تر بود!»

    19 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    39. Out of the circle

    ما برای مشکلات دیگران نصیحت گران قهاری هستیم. برای خودمان اما نه. یک مثال میزنم. فرض کنیم دوستی شکست عاطفی میخورد. میتوانیم تا ساعت ها او را نصیحت، موقعیتش را تحلیل و اشتباهاتش را گوشزد کنیم و در آنِ واحد همان اشتباهات را با شدت و حدت بیشتری در رابطه شخصی مان تکرار کنیم. به اشکال کار فکر کردم و رسیده ام به یک کلمه. فاصله. برای درست دیدن همیشه به اندکی فاصله نیاز است. ما از مشکلات دیگران دوریم و بنابراین نگاهِ جامع تری داریم. بد نیست گاهی از وسط گود زندگیمان بیاییم بیرون. برویم کمی دورتر و از یک فاصله مناسب زندگی خودمان را تماشا کنیم.


    18 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    38. Laugh , Someone is joking about us

    سال گذشته هم اتاقیم خیلی ناگهانی از دنیا رفت. یک هفته توی شوک بودم و بدون ریختن حتی یک قطره اشک به بی ارزش بودن دنیا فکر میکردم. بعد، یک کشف بزرگ کردم. ارزشِ دنیا دقیقا توی همان بی ارزشی پنهان بود. درست شبیه به جوکی که از شدت بی مزگی به آن میخندیم.


    17 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    37. The wrong key

    من آدمِ پایبندی به برنامه ریزی های خشک و جزئی نیستم. امروز که برای چندمین بار توی اجرای یه برنامه خشک شکست خوردم فهمیدم که ردیف کردن مقررات و جزئیات زیاد نه تنها باعث تعهدم به اون برنامه نمیشه بلکه چون آدم کمال گراییم، کوچیکترین انحراف از جزئیات باعث میشه کل برنامه رو رها کنم. دارم به تفاوت های فردی فکر میکنم. به اینکه کپی کردن راه موفقیت آدم های دیگه بدون توجه به ویژگی های خودمون چقدر میتونه مخرب باشه. شبیه انداختن کلید اشتباه توی قفل و زور زدن بی حاصل. فکر میکنم بدونِ خودشناسی، تلاش بیهوده ست و از اونجایی که خودشناسی یه پروسه سخت و چالش برانگیزه، سعی میکنیم دورش بزنیم. اینه که به جای ساختن راهی که مخصوصِ ماست، رو میاریم به استفاده کردن از راه آدم های دیگه. راحت اما بی نتیجه.

    16 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    . 36

    زندگی نشسته بود توی کاسه ی سه تار
    و با نواختن هر نُت
    توی خانه میپیچید ...

    15 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    35. مازوخیسم

    یه چیزی که توی فرهنگمون برای من خیلی آزار دهنده ست تاکید زیاد روی روابط خونیه. اصرار به داشتن ارتباط با کسایی که به اصطلاح هم خون ما هستن حتی وقتی که هیچ وجه اشتراکی باهاشون نداریم و یا بدتر از اون، سراسر، تفاوت های مشکل سازیم. یعنی به صرف وجود رابطه ی خونی ای که نتیجه ی چیزی بیشتر از یک تصادف نیس و میتونست عمه یا خاله شما رو به عمه و خاله فردی توی بورکینافاسو تبدیل کنه، هر سال وقت خیلی زیادی رو کنار آدمایی میگذرونیم که در بهترین حالت چیزی بهمون اضافه نمیکنن و در بدترین حالت میتونن تبدیل به سوهان و فرساینده روحمون بشن.
    وقتی با دوستی که انتخابش کردیم به مشکل میخوریم یا ویژگی هایی رو درش میبینیم که آزارمون میده میتونیم ارتباطمون رو باهاش قطع کنیم و سراغ آدمی بریم که اشتراک بیشتری باهاش داریم. ولی این در مورد روابطی که عرف و فرهنگ ازشون حمایت میکنه انقدرا آسون نیست و به اصطلاح هزینه داره. از شماتت دیگران تا عذاب وجدان شخصی. اینجوریه که نتیجه، جمع شدن گهگاهیِ آدم هایی دور همه که سایه هم رو با تیر میزنن و پشتِ هر شوخی و خنده شون هزار حرف و کنایه دیگه ست. و نهایتا؟ استهلاک.

    14 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    34. عاشقم، پس نیستم!

    دارم به معنای لجن مال شده ی عشق در خیلی از روابط امروزی فکر میکنم. به همه چیزهایی که با عشق اشتباه میگیریم و از روی نابلدی بهش نسبت میدیم و یا ازش انتظار داریم. از بین همه این تعریف ها، برای من ترسناک ترین برداشت از عشق، برداشت اون عده ایه که عشق رو حل شدن بی چون و چرا در فرد مقابلشون میدونن. حل شدنی که معنیش از دست دادنِ هویت فردیه. عاشقت هستم، پس افکار و عقاید تو، افکار و عقاید منند. عاشقت هستم، پس علایق تو، علایق منند.
    چیزی که من از هر رابطه ای انتظار دارم، رشده. وقتی شخصیت و هویت مستقلی وجود نداره، رشدی هم وجود نداره. یعنی نه تنها حرکت رو به جلویی صورت نگرفته، بلکه اون  رابطه باعث پسرفت فرد شده. یکی شدن با یک فرد دیگه تا جایی که به هویت شخصی خللی وارد نکنه بی اشکاله. از اون مرز به بعد، نه گذاشتن اسم ایثار و فداکاری و نه عشق علاقه، قادر به جلوگیری از آسیب های همچین رابطه ای نیست.
    برای من دلنشین ترین تعریف از عشق، تعریفی ست از اریک فروم. عشق یعنی یکی شدن و دوتا ماندن.

    12 اردیبهشت 1397

  • نظرات [ ۰ ]
    • کلمنتاین
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷
    آرشیو مطالب